عشق مسیری ندارد و مقصد نمیشناسد

۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

مزرعه

هزار همهمه

از ورای با تو بودن

هزاران هزار آتشکده از نبودن تو

خاموشند

آه ای ملودی آخر من

ای نفس های گرم

بخاری که از دهان میطراوی

و عطر نرگس

همه را فراموش میکنم

و عشق را به یاد میاورم


چه در بهار

چه پاییز

عشق را باید کشت

کشت نه کِشت

عشق را باید در باغ دل

در معوای پنجره

و در غوته های باد

کاشت


و آن را درو خواهیم کرد

آن زمان که ...

آن زمان که...

لعنت به نخوت که زمانش

و بهانه اش

سنگینتر و مانا تر از عشق است


عشق را به امید فصل درو میکاشتم

و منتظر باران میماندم

نماز باران و دعا

باران

باران

باران

خدا بر من باران نازل کرد

عشق جوانه زد

رشد کرد

به ساقه رسید

اما

سرمای سنگین دروغ

نخوت و خیانت

از ریشه خشکاندش


زمین هایم بایر است از عشق

و کلاغ سیاه مرگ

بالای مترسگ

غار غار میکشد....غار غار غار



.

هیچ نظری موجود نیست: