عشق مسیری ندارد و مقصد نمیشناسد

۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

فراغ

دل تنگ است مر تورا

چندی بینم کم تورا

کی تاختی از تخت جم

که خبری نیست تورا

چه دلی است اینجا عاشق

حیف اثری نیست تورا

کاش اینجا بودی هنوز

محبت می دیدی هرروز

می بوییدمت هر دم

می بوسیدمت تا سپوز

وای نیستی و غمگینم

کاش با من بودی هنوز

۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

درگیر غم بودن

درگیرغم بودم

وقتی تورا دیدم

بسان ابرهای

بهاری باریدم

نبودی ازمن دور

ولی نبود نزدیک

مثل نوشته هایم

همه سرد و تاریک

همه از خنده عاری

همه از اشک لبریز

بیا بمن زن تکیه

به حال و عادت ریز

اشکهای داغ و سُربیت

بروی شانه های من

بزن کمی بوسه

بروی گونه های من

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

کاش

ای قلمداد نسیم به آیینه
نفس مهد زمین ای قافیه

جمله از تو میجوشد چشمه ها
تشنه ام از تو مینوشم عشق و صفا

لاجرم فکرم به سوی تو پرید
پر زد و به اوج پروازش رسید

این چرا افسار من دست تو نیست
من جلدم این هم از تقصییر تونیست

هر کجا روم باز جویم سوی تو
دربرم گیرم و بوسم روی تو

ای کاش این مثل هفتاد و دو من
آخر رسد زودتر از جان من

ای کاش این کاشکی بزری میداشت
دل در باغ نگاهت آن را میکاشت