درگیرغم بودم
وقتی تورا دیدم
بسان ابرهای
بهاری باریدم
نبودی ازمن دور
ولی نبود نزدیک
مثل نوشته هایم
همه سرد و تاریک
همه از خنده عاری
همه از اشک لبریز
بیا بمن زن تکیه
به حال و عادت ریز
اشکهای داغ و سُربیت
بروی شانه های من
بزن کمی بوسه
بروی گونه های من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر