ملکا رفتم به معراج تا اوج گیرم
از ابرها سراغ قوم کورش گیرم
رفتم بر فلک با باران سخن گفتم
بر زمین جستم و با سنگ نشستم
جمله مبحوت عدل کوروش بودند
او را می پرستیدند و می سجودند
خواستم که عرش را دست گیرم
اما جز فرش نشد دست گیرم
خواستم بی کینه به عرب حمله برم
به اجوج و مجوج و غرب حمله برم
نفس در سینه محبوس کنم
ملک سلیمان از جا کنم
خدایا توانم نا توان است
ملک سلیمان برمن گران است
دستم گیر و یاری رسان
به کوروش کبیر مرا رسان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر