عشق مسیری ندارد و مقصد نمیشناسد

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

بی ربط !!!

ملکا رفتم به معراج تا اوج گیرم

از ابرها سراغ قوم کورش گیرم


رفتم بر فلک با باران سخن گفتم

بر زمین جستم و با سنگ نشستم


جمله مبحوت عدل کوروش بودند

او را می پرستیدند و می سجودند


خواستم که عرش را دست گیرم

اما جز فرش نشد دست گیرم


خواستم بی کینه به عرب حمله برم

به اجوج و مجوج و غرب حمله برم


نفس در سینه محبوس کنم

ملک سلیمان از جا کنم


خدایا توانم نا توان است

ملک سلیمان برمن گران است


دستم گیر و یاری رسان

به کوروش کبیر مرا رسان

هیچ نظری موجود نیست: