عشق مسیری ندارد و مقصد نمیشناسد

۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

شراره ی خورشید


من میگویم دوستت میدارم
اما تو هراس داری
از نغمه هاي دل
و از همه ي پلشتي ها و زشتي ها
که عشق
و زندگي
آن را در آغوش ميگيرند
شايد اين زشتي، بوسه اي باشد
در باران
که تو از خيس شدن مي هراسي
نه از گرماي لبان من
که مبادا لبانت را بشکافد
و يا حتي
دستانم
که عرياني بدنت را لمس کند
آري تو مي هراسي

هیچ نظری موجود نیست: